جدول جو
جدول جو

معنی سایه برداشتن - جستجوی لغت در جدول جو

سایه برداشتن(نِ / نَ دَ)
سایه خود را از سر کسی برداشتن. عنایت و توجه به کسی یا شخصی نداشتن:
نوع تقصیری تواند بود ای سلطان فسق
تا بیک ره سایۀ لطف از گدا برداشتن.
سعدی (طیبات).
رجوع به سایه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیه برداشتن
تصویر غیه برداشتن
بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ خَ / خِ شُ دَ)
رسمی بوده است مغولان را در موقع جلوس پادشاه جدید. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 143). و رجوع به کاسه گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ قَ)
از اثر پاها بر زمین دنبال کسی بقصد یافتن او رفتن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ مَ)
خیم. (تاج المصادربیهقی) (شرح قاموس). خیمان. خیوم. خیومه. خیمومه
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ شُ دَ)
آغاز به راهروی کردن. آغاز رفتن کردن. راهی شدن. روانه شدن. برفتن درآمدن. رفتن آغازیدن:
راه برداشت، میدوید چو دود
سهم زد زآن هوای زهرآلود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پای برداشتن
تصویر پای برداشتن
فرار کردن گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای برداشتن
تصویر پای برداشتن
((بَ تَ))
فرار کردن، گریختن
فرهنگ فارسی معین